ساميارساميار، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

سامیار، پسر مهربون مامان و بابا

ببخشید دیر شد

سلام عزیز دلم خیلی وقته که هیچی برات ننوشتم. عزیز دلم توی این چند وقته اتفاقهایی که افتاد اینکه تولد من گذشت ( ١٨ آبان - که بابا مرتضی نبود و ما خونه دایی بهزاد بودیم- وقتی شمع ها رو فوت کردم گفتی وایسا من برات کادو گرفتم -فقط اینکه بالای کمدمه - با سپهر و خاله رویا رفتی بالا و قلک خودت روبهم کادو دادی...........یعنی فقط قلبم پوووووووف. هزارتا بوست کردم) بینی ام رو عمل کردم و تو عین یه پرستار خوب بهم رسیدی و مراقبت ازم کردی -ممنونم رفتی مسافرت اصفهان با بابا مرتضی و کلی خوش گذورندی و آخر هفته هم اومدم دنبالت و باهم برگشتیم تهران. سامیارم .....دوستت دارم خیلی خیلی زیاد. خدایا بابت این دسته گلت ممنونم و شاکر درگاهت.   ...
30 بهمن 1390
1